"زمزمه رودخانه صدای پدر پدر بزرگ من است ."این جمله ای زیباست از تصویر طبیعت و زیست بوم در ذهن انسان امروز خواستار آن . چندی پیش در جشن دوستان زیست پایدار مانا بودیم . یکی از عزیزان زیبا گفت که برای او طبیعت این شهر و زیست بومش در رابطه او با گلدان کوچک اتاقش است و یا خرگوشی که به قول دیگر عزیزی علی رغم این که حیوانی أهلی نیست اما در رابطه ای انسانی با او حتی أهلی می شود . أهلی کردن طبیعت زنده با ایدئولوژی مصرف گرایی انسان محور بسیار متفاوت است و مشکل ما در جنبش های حمایت از محیط زیست نیز برای کاهش این ایدئولوژی مصرف در فهم طبیعت به عنوان یک فضائی نمادین است که ارتباط با آن در کاهش اثر بر آن معنی می شود . جایی که برای مبارزه با ایدئولوژی مصرف خود ایدئولوژی دیگری می سازیم . جدا کردن زباله های خشک و تر خوب است اما روی صحبت ما با کدامین طیعت است ؟طبیعتی که به تصویر می کشیم و یا طبیعتی که در رابطه تؤامان دل ، تن و دهن خود تجربه می کنیم ؟
شاید این کلام جمله پایانی مناسبی باشد :"جایی باشیم که بتوانیم انقدر بیندیشیم که می توانیم کنش کنیم ."