ملک یار

وبلاگی برای اندیشیدن با یکدیگر

ملک یار

وبلاگی برای اندیشیدن با یکدیگر

زاد روز محمد علی سپانلو

تنها فضانوردان و باران
از آسمان
به خاک
باز نمی‌گردند
انسان، همیشه، در سفر بازگشتنی‌ست

فوج جمعیت خیره کننده بود و سپانلو گفت کلید واژه اصلی من " تاریخ " است  .

 در این بازگشت های متوالی است که بشر خود را می شناسد و تعریفی از خود بدست می دهد؛ چرا که بشر بیش از هر چیز " طرحی " است که خود می سازد و این گونه وجود می یابد . تاریخ سپانلو برای من مجموعه ای از پیش شرط ها ست که با توانش در بازمهندسی تجربه  ، می تواند  و هست سازنده اندوخته  قوی  فرهنگیی برای نو آوری  .  آن جا که انرژی نوستالژی رودخانه های شهر تهران دیگر نیست   کنشگر گفتمان اجتماعی مان  بلکه تاریخ جاری در کنون ، بی عینک بدبینی است که  هدایت کننده نظام تولید شناخت در عرصه عمومی می شود .

چنین است که شاعر شهر تهران در کتاب " قایق سواری در تهران " می نویسد:

این عینک سیاهت را بردار دلبرم
این‌جا کسی تو را نمی‌شناسد
هر شب شب تولد توست
و چشم روشنی هیجان است
در چشم‌های ما
از ژرفنای آینه‌ی روبه‌رو
خورشید کوچکی را انتخاب کن
و حلقه کن به انگشتت
یا نیمتاج روی موی سیاهت
فرقی نمی‌کند، در هر حال
این‌جا تو را با نام مستعار شناسایی کردند
نامی شبیه معشوق
لطفاً
آهوی خسته را که به این کافه سرکشید
و پوزه روی ساق تو می‌ساید
با پنجه‌ی لطیف نوازش کن

اشکم به یکباره سرازیر شد در هجوم بی پروای شعرش . آزادی کلامش ،  خارج از تقصیر و گناه ، آرامشی از آزادی یقینش .

شهر من سلام  .