یکی از بحث های پایه ای کاستوریادیس این است که چگونه جامعه از طریق "نهادهای تخیل آفرینش " حرکت می کند . او جامعه را یک کلیت ، یا طبقاتی نمی بیند بلکه جامعه را مجموعه ای از خرده گروه ها می داند . این مردم عادی هستند که در خرده تشکل های خوشان قادرند منابع دست یابی به خواست هایشان را تهیه کنند و به خواست هایشان جامعه عمل بپوشانند که کلید واژه مهم در توصیف این توانایی "داشتن خودمختاری " است که این نگرش را از نگرش پوپولیستی جدا می کند . در این نگاه ، کم ارزشترین عنصر جامعه بالا ترین إمکانات را در اختیار دارد تا بتواند صریحاً خویشتن آفرینی کند . از طریق خویشتن آفرینی است که هر فرد در جامعه می تواند نهادهای تخیل آفرین جامعه را شکل دهد یا بر آن اثرگذارد . بنابراین شرط جامع عمل پوشانیدن به خواست ها ، امکان داشتن حیطه تخیل و خویشتن آفرینی مداوم است که خود شامل کنش ها و پویایی های ذهنیی است که آن را نه می توان با عینیت های کنشی جامعه شناخت و تحلیل کرد، نوعی کنشگری انقلابی متفاوت با ذهنیت انقلابی و جایگاه تشکیلات را می طلبد ، حیطه تعریف کنندگی أخلاق بیرونی را به نقد می کشد و نگاه إثبات گرایانه را مردود می داند و مفهوم پیش قراولی را زیر سئوال می برد . بنابراین برای کاستوریادیس وجود قدرت تخیل و پس از آن تصور فرد است که کنش و خویشتن سازی را ممکن می سازد و برای آن نیازمند خودمختاری است . بنابراین کاستوریادیس هم با سوسیال دموکرات ها در می افتد و هم با لنینیست ها و بسیاری از تفکرات ایدئولوژیک را به نقد می کشد که از آن ها می توان به اگزیستانسیالیسم ، مارکسیسم اورتودکس ، ساختارگرایی ، لاکانیسم ، پست مدرنیسم و کانتنی های نوین اشاره کرد .