با فوت کردن شمع های تولدش همه کف زدند . گشودگی چهرش بیان شعف درونیش بود . ممنونم دوستانم . در این یک سالی که با شما آشنا شدم زندگی من خیلی تغییر کرد .ارزش این جمله فقط در بیان یکسری کلمات تعارفی نبود . نشانگر عمق قدردانیی بود که ناهید از خودش در وهله اول و پی آمد آن از دوستانش داشت . کیک و شیرینی هایی که یادگیری پختشون خبر از یک زنانگی تازه متولد شده در او را می داد . همنشینی هایی پر از شناخت ، پر از تجربه و شکوفایی که فهم انسانیت را خیلی ساده کرده بود همه و همه، پوست ناهید رو شفاف تر ، لبخندش را زیباتر و وجودش را آرام تر ساخته بود و تمام این ها در لغاتش موج می زدند . این صحنه تمام مدت جلوی چشمم بود تاچند ساعت بعد که با بچه های کلاس شکوفایی مثلث وجود ، مشغول تمرین تأتر برای ریتریت پایان ترم بودیم . افشین گفت بچه ها شروع کنید با دست جزء به جزء صورتتون رو لمس کنید سعی کنید در تمام طول تمرین حواستون به تمام اعضای بدنتون و چگونگی تغییرشون در حرکات باشه .این طوری یک بازیگر می تونه در طول اجرای نقشش کاملاٌ آنچه می خواهد را نه فقط با گویشش بلکه با تمام اعضاء و جوارحش به بیننده منتقل کند . تجربه ظهر و بعد از اون تأتر عصر ، دوباره ذهن و دلم رو در تنم یافت . واژه ای که در گفتمان مثلث وجود در طی این 2 سال در اندیشکده ، ادراکات را پایه قدردانیم در این خانه ساخته بود . این جاست که هانا آرنت گفت : " اندیشه می تواند واقعیت را دریابد . اما واقعی بودن آن با سماجت ، خارج از دسترس باقی می ماند "و مجتبی صدریا در کتاب نقدی مدرن بر مدرنیته خود نوشت: " اندیشه سرنخی به ما نسبت به نحوه و طرزی که وجود داریم نمی دهد . فردیت ما شرط موجودیت ویژه ی ما است و به خودی خود فراتر از این است که در چنگ اندیشه قرار بگیرد . "