ملک یار

وبلاگی برای اندیشیدن با یکدیگر

ملک یار

وبلاگی برای اندیشیدن با یکدیگر

و تو گفتی

داشتم شانه بر موهایم می کشیدم

داشتم در آینه خود را می دیدم

دیوار اتاقم به رنگ آبی بود

ناگهان تو را در آن دیدم

دیوار اتاقم سبز بود

اما تو هنوز در آن بودی

نگاهم بر آینه تو را جست

شانه ام به دستان تو موهایم رایافت

دیگر منی وجود نداشت

صدایت طنین درونم گشت

لبهایت از درون بی داد می کرد

نغمه گنجشک پشت نرده آهنگت شد

و نو چراغ اتاق ، خورشید آسمان من

خود را یافتم و تو را نیز هم

عصر جمعه ای دل انگیز

زیبایی غروب خورشید

دستان تو در دستان من

رقص گل واژه ها در هم

جان من و تو جان گرفت

و دیگر هیچ


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد