ملک یار

وبلاگی برای اندیشیدن با یکدیگر

ملک یار

وبلاگی برای اندیشیدن با یکدیگر

شهر من سلام !

شهر من آغاز گره های در هم پیچیده ای به دنبال راه چاره خود نمایی است .

شهر من کنشی بر حلقه های بازآفرینی خلق او در عین خود باوری است .

شهر من درختی تنیده از شاخ و برگ های خود ساخته بشری است .

شهر من دلکده ای از دیار باقی برای چشیدن عجر او در این سرای است .

آری ، "شهر من یک پیچیدگی در حال گسترش است ."

 

شهر من سلام !

روزگاری نه چندان پیش پا به عرصه موجودیت در این دیار گذاشتم . از زمانی که چشمانم را گشودم تعریف شدم .

نامم حداقل معرف من بود .

من زیبا بودم چون پوستی صورتی کم رنگ ، چشمانی کشیده و آهووار داشتم .

من گستاخ بودم چون آن چه می خواستم را و هر آن چه نمی خواستم به راهت برزبانم جاری و در عملم ساری بود .

من باهوش بودم چون در تجزیه و تحلیل مطالب از سرعت بیشتری نسبت به اطرافیانم برخوردار بودم .

آری من این بودم و آن .

اما این من ، خود را جوری دیگر می دید .

زیبایی ظاهری خود را نمی دید چون آن را در خیلی های دیگر می یافت .

خود را گستاخ نمی دانست چون صرفاً به بیان وجودش همت می گمارد.

هوش و ذکاوت را با سرعت تجزیه و تحلیل نمی سنجید .

پس خود را من می دید و دیگری را او .

آری شهر من ، من و او هر دو در یک مکان زیست می کنیم . اما در همین مکان ثابت دنیاهای متفاوتی از حلقه های بازآفرینی را در آن تجربه می کنیم . دنیاهایی که نه عین دیگری و نه حتی به موازات او بلکه گاها ً در جهت مخالف و در مسیری دیگر سیر می کند .


نظرات 2 + ارسال نظر
ضحی چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:22 ب.ظ http://sepidehdam.persianblog.ir/

شاید این جهت مخالف و مسیر دیگر اتفاقاْ حکایت رشد ماست.

سمایه چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:28 ب.ظ

اگر از تمام این شهرها و من ها دست کشیدن میشد
شاید رفتن اینقدرسخت نبود
اصلا باختن بردنی در کار نبود
هممون یجوری اول صف شاگرد اول بودیم
دنبال اول دوم اخر نبودیم
کاش نمیخواستیم که بیایم دور و
از دور ببینیم خونه رو
همونجا کنارش یه راهی پیدا میشد واسه
امتحانه عاشقی
اینقدر فاصله زمین و خورشید نبود
اصلا عادت بودن نبود
همه چیز نبودو نبودو نبودو بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد