مقاله دکتر کاوه مدنی استاد دانشگاه سلطنتی لندن، در رابطه با بحران آب ایران که در برخی روزنامه ها و شبکه های اجتماعی نیز انعکاس یافت واجد نکات ظریفیست که شنود و گفتی بیش از سطور این مقاله را می طلبد . شاید بتوان کلید واژه اصلی این مقاله را در "مدیریت کنشی" دانست . حرکت از مدیریت بحران به عنوان یک الگوواره مدیریت واکنشی به سمت مدیریت کنش محور .راهبردهای مختلف این مقاله ، ساختار سرمایه های سازمانی ، انسانی و ارتباطی در بهینه سازی بهره مندی از بدنه های آبی و بهره وری این منابع ملی را هدف قرار داده است . از کنترل جمعیت ، توانمند سازی جوامع روستایی ، تغییر در هزینه های مصارف آب و انرژی ، ایجاد نهادهای منطقه ای مشارکتی مدیریت کشاورزی ، راه اندازی حسابداری زیست محیطی آب تا افزایش آگاهی زیست محیطی عموم و مردم و غیره . اما در این میان یکی از اساسی ترین عامل های فشار محرکه های اصلی معضل آب در ایران را می توان با استناد به این مقاله ، عدم امکان تصمیم سازی یکپارچه به دلیل تکثر و ناهماهنگی ذی نفع ها در مسائل مربوط به آب دانست . آن جایی که علی رغم گام های مؤثر در تصمیم سازی های راهبردی از جمله ابلاغ سیاست های کلی اصلاح الگوی مصرف با توجه به مسائل زیست محیطی ، پلان های اقدام و اجرایی این راهبردها با چالشی بزرگ همراه است . نبود امکان تصمیم سازی یکپارچه شاید گواهی بر ضعف در ساختار سرمایه های سازمانی و انسانی باشد اما باید اذعان نمود که بیش از آن مؤید ضعف اساسی در ساختار سرمایه ارتباطی در این جامعه است . از آن جایی که مهمترین نمایه حضور سرمایه ارتباطی ، میزان انتقال پذیری جریان های مختلف اطلاعات در داخل یک نظام به منظور انتقال شناخت است ؛ با این جمله کاملاً موافقم که مشکل ما کمبود دسترسی به فن آوری یا متخصصین این امر نیست . شناخت در جای جای نظام سازمانی و انسانی در حوزه آب وجود دارد اما مشکل اصلی چگونگی انتقال این شناخت در جهت کسب و هم افزایی مداوم شناخت ها و تولید شناختی هایی جدید است . بر این اساس ، می توان پایه ای ترین کنش در حرکت از مدیریت بحران به سمت مدیریت کنش محور را ایجاد امکان بازسازی دانش تجربی و علمی کنشگر ها در فضاهای مشترک تجربه روابط در حال ظهور فی مابین دانست . چنان فضایی که فراهم آورنده خطمشی برای پیشبرد دانش فردی و جمعی و بروز ظرفیت های خلاقیت آفرینی ، خارج از محیط های انفرادی و یا فضاهای سازمانی بسته باشد .
این مقاله اولین بار در روزنامه اعتماد 09-06-93 به چاپ رسیده است .
مفهوم دوست دار طبیعت بودن چیست ؟ خیلی دردم آمد . به یک باره دیدم رابطه با طبیعت که فخر فرهنگی و سیستم باوریش بود در خارج از بستر فرهنگی معنایش عوض شد . طبیعت نیز در پی مالکیت بر مکان به استثمار کشیده شد و مقلوب سیستم اداری ، مالی و أمنیتی گشت. یک درخت سرو کهن سال با یک درخت سکورا یا گیلاس شاید در ظاهر متفاوت باشند اما هر دو به یک اندازه در خاک خود ریشه دوانده اند . شکایتم از این است که اگر رابطه با طبیعت و هستی را عنصری أساسی در درک و فهم زیبایی بدانیم آیا این زیبایی نیز مبتلا به مرض ناسیونالیستی نشده است ؟
"زمزمه رودخانه صدای پدر پدر بزرگ من است ."این جمله ای زیباست از تصویر طبیعت و زیست بوم در ذهن انسان امروز خواستار آن . چندی پیش در جشن دوستان زیست پایدار مانا بودیم . یکی از عزیزان زیبا گفت که برای او طبیعت این شهر و زیست بومش در رابطه او با گلدان کوچک اتاقش است و یا خرگوشی که به قول دیگر عزیزی علی رغم این که حیوانی أهلی نیست اما در رابطه ای انسانی با او حتی أهلی می شود . أهلی کردن طبیعت زنده با ایدئولوژی مصرف گرایی انسان محور بسیار متفاوت است و مشکل ما در جنبش های حمایت از محیط زیست نیز برای کاهش این ایدئولوژی مصرف در فهم طبیعت به عنوان یک فضائی نمادین است که ارتباط با آن در کاهش اثر بر آن معنی می شود . جایی که برای مبارزه با ایدئولوژی مصرف خود ایدئولوژی دیگری می سازیم . جدا کردن زباله های خشک و تر خوب است اما روی صحبت ما با کدامین طیعت است ؟طبیعتی که به تصویر می کشیم و یا طبیعتی که در رابطه تؤامان دل ، تن و دهن خود تجربه می کنیم ؟
شاید این کلام جمله پایانی مناسبی باشد :"جایی باشیم که بتوانیم انقدر بیندیشیم که می توانیم کنش کنیم ."
یکی از بحث های پایه ای کاستوریادیس این است که چگونه جامعه از طریق "نهادهای تخیل آفرینش " حرکت می کند . او جامعه را یک کلیت ، یا طبقاتی نمی بیند بلکه جامعه را مجموعه ای از خرده گروه ها می داند . این مردم عادی هستند که در خرده تشکل های خوشان قادرند منابع دست یابی به خواست هایشان را تهیه کنند و به خواست هایشان جامعه عمل بپوشانند که کلید واژه مهم در توصیف این توانایی "داشتن خودمختاری " است که این نگرش را از نگرش پوپولیستی جدا می کند . در این نگاه ، کم ارزشترین عنصر جامعه بالا ترین إمکانات را در اختیار دارد تا بتواند صریحاً خویشتن آفرینی کند . از طریق خویشتن آفرینی است که هر فرد در جامعه می تواند نهادهای تخیل آفرین جامعه را شکل دهد یا بر آن اثرگذارد . بنابراین شرط جامع عمل پوشانیدن به خواست ها ، امکان داشتن حیطه تخیل و خویشتن آفرینی مداوم است که خود شامل کنش ها و پویایی های ذهنیی است که آن را نه می توان با عینیت های کنشی جامعه شناخت و تحلیل کرد، نوعی کنشگری انقلابی متفاوت با ذهنیت انقلابی و جایگاه تشکیلات را می طلبد ، حیطه تعریف کنندگی أخلاق بیرونی را به نقد می کشد و نگاه إثبات گرایانه را مردود می داند و مفهوم پیش قراولی را زیر سئوال می برد . بنابراین برای کاستوریادیس وجود قدرت تخیل و پس از آن تصور فرد است که کنش و خویشتن سازی را ممکن می سازد و برای آن نیازمند خودمختاری است . بنابراین کاستوریادیس هم با سوسیال دموکرات ها در می افتد و هم با لنینیست ها و بسیاری از تفکرات ایدئولوژیک را به نقد می کشد که از آن ها می توان به اگزیستانسیالیسم ، مارکسیسم اورتودکس ، ساختارگرایی ، لاکانیسم ، پست مدرنیسم و کانتنی های نوین اشاره کرد .
شاید توجه اغلب دوستان در این گفتگو به کلمه چالش ها بود و سپس مدرنیزاسیون چرا که اغلب واژه شهر فهم شده پنداشته می شود اما نقطه عزیمت پروفسور صدریا از مفهوم شهر آغاز گشت . مفهوم شهر به عنوان محل تجربه مدرنیته مفهومی متأخر و مفهومی قرن بیستمیست بدنبال این مفهوم که جامعه محل برقراری ارتباط با غیر است. اما شهر در نگاهی تاریخی "محل اغلیت سلطه گر" در جامعه است که مفهوم برقراری ارتباط با غیر در آن نه در بستر "تولید کنندگی" بلکه در بستر "بهره وری از سود تولید" تعریف می شود . جایی که مدرنیزاسیون شهری شکل می گیرد . آن چه فاصله ای می افکند میان ظاهر و باطن . شاید دلیل خلط شدن تعریف مدرنیته شهری و مدرنیزاسیون شهری به این خاطر است که می خواهیم مدرنیته را در رابطه با موضوعات " دموکراسی " ، " انقلاب صنعتی " و یا "سازماندهی منطقی جامعه" تعریف کنیم .این درحالیست که کار مدرنیته دادن مشروعیت اجتماعی به نقد است . در اطراف معبد بزرگ نارای ژاپن تمام فضای رسیدن به این مکان در جهت ارتقاء سطح کیفی مفهوم این مکان و با هدف افزایش حس نیایش طراحی شده است. اما در مقابل می توان نمونه هایی را یافت که تمام فضاهای اطراف یک بنای مقدس در بستر بهره وری از سود تولید چیدمان گشته است . نگاه اول را می توان نمونه ای از یک مدرنیته شهری دانست اما نگاه دوم پرورش دهنده محتواهایی سودآورانه است و معرف بستر بهره وری از سود تولید در فضای مورد عبادت است که در آن تولید اتفاق نمی افتد . چنین مسئله ای را می توان نگاهی ریزبینانه به چالش مدرنیزاسیون شهری دانست . شاید مقایسه ماهیچه رستوران پسران کریم با غذایی مشابه در رستوران های پاریس که به قول پروفسور ، ماهیچه پسران کریم ، گوشت را به حرمت پیاز شرف داده است تعبیر جالبی از مدرنیته شهری باشد . فی الواقع مدرنیته درجریان است . چه بخواهیم ببینیم و بپذیریم و چه نبینیم و نپذیریم . جلوی مدرنیته را نمی توان گرفت پویایی آن وجود دارد و در جریان است و به همین دلیل است که مدرنیته به نقد مشروعیت اجتماعی داده است . مدرنیته در جامعه امروز ما وجود دارد اما ذهن ما از این عینیت عقب مانده است و در نتیجه این تأخیر فاز است که فاصله ای داریم میان ظاهر و باطن . مشهد محل برگزاری سمینار چالش های مدرنیزاسیون شهری با حضور متخصصین ، متفکرین ، نظرمندان از سازمان ها و نهادهای مختلف شهری و جمع کثیری از دانشجویان مشتاق شنیدن نکاتی در مقایسه با چالش های مدرنیزاسیون شهر مشهد بود .
شاید برای ژاپنی ها نام کتاب "ژاپنی که می تواند بگوید نه " همانقدر در زمان چاپ این کتاب توسط یکی از شهرداران توکیو دور از ذهن باشد که برتری ماهیچه پسران کریم از گوشت طبخ شده به روش پاریسی .