ملک یار

وبلاگی برای اندیشیدن با یکدیگر

ملک یار

وبلاگی برای اندیشیدن با یکدیگر

پگاه

سلام خاله پگاه ، امیدوارم حالت خوب باشه . دلم خیلی برات تنگ شده . شما که آمدید و رفتیدخیلی دلم برات تنگ شد .خوب شما که رفتید من سرماخوردگی شدیدی گرفتم . خیلی دلم می خواست که شما رو یکبار دیگر ببینم.من مارال ، فرشته خانم و خاله ندا رو میشناسم . به دوستای بقیه هات سلام برسون . راستی عکسی که باهم گرفتیم رونگه داشتم . به حرمت خاطرمون ، به دوری فاصلمون، دلم تنگته ای مهربون .

با تشکر زهرا اکبرزاده کلاس پنجم دبستان ابوسعید گونجیک

دوست دارم خاله پگاه

کسی که با کسی دل داد و دل بست به آسونی نمی تونه کشه دست .

این نامه یکی از دخترهای روستا به پگاه بود که در کنار دیگر نامه ها و نقاشی ها ، در روز مراسم شادی آفرینی برای کودکان و نوجوانان یکی از روستاهای مناطق زلزله زده تبریز به دست او رسید . پگاه می گفت در سفر قبلی به روستا ازشون خواسته بود براش نامه بنویسن و وقتی امروز بین سر شلوغی های که داشت یک مرتبه یادش افتاد و از بچه ها جویای نامه هاشون شد در کمال ناباوری دید که همشون نامه هاشون رو آمده تو کیفشون داشتند و به او دادند . صحنه بی نظیری بود وقتی پگاه با لرزش دستش نامه ها را ، نقاشی ها را باز می کرد و در اشتیاقی وصف ناپذیر برایمان می خواند . فقط چند ساعت از گفتگوی  میان پگاه و یکی از دوستان و به میان آمدن لقب علی رقم ، ذهن تک بعدی و مجادله میان آن ها بر سر اقدامات عملی و کنش های ذهنی می گذشت که اتفاق افتاد . یکبار در اندیشکده با پگاه صحبت از خواست بود . او گفت که خیلی می خواهم از یکسری کارها دست بکشم و کارهایی دیگر را انجام دهم اما احساس می کنم توان آن را ندارم .

اما در پایان روز مراسم ، وقتی پگاه به داخل مینی بوس رسید . برق چشمانش گویای خواست محقق شده اش بود . گفت : زمانی که برای اولین بار این بچه ها را دیدم با تمام وجود در کنارشون بودم . وقتی بازی می کردم تمام وجودم آن جا بود پیش اون ها و وقتی خواستم برایم نامه بنویسند می دانستم که چقدر خواهان آگاهی از اوضاع و احوالشان هستم . برایم مهم بودند خیلی مهم . وقتی یک مرتبه یادم افتاد تا جویای نامه هاشان شوم در عین ناباوری ذهنی ، دلم می دانست می دانست که نامه ها را آورده اند . این تجریه را نمی دانم چه بنامم اما هر چه که هست ذهنم را دوپاره کرده حال می فهمم که وقتی با تمام وجودت چیزی را خواهانی آن را داری . معنی خواستن و خواست عمیق را حال می یابم . صادق گفت : پگاه یک باوری را در درونش داشت که عینیت آن رایافت و شگفت زده شد از این جریان حرکت از باور درونی به عینیت ظاهری . برایش خوشحالم .

قدردانی اندیشه از ادراک ما

با فوت کردن شمع های تولدش همه کف زدند . گشودگی چهرش بیان شعف درونیش بود . ممنونم دوستانم .  در این یک سالی که با شما آشنا شدم زندگی من خیلی تغییر کرد .ارزش این جمله فقط در بیان یکسری کلمات تعارفی نبود . نشانگر عمق قدردانیی بود که ناهید از خودش در وهله اول و پی آمد آن از دوستانش داشت  . کیک و شیرینی هایی که یادگیری پختشون خبر از یک زنانگی تازه متولد شده در او را می داد . همنشینی هایی پر از شناخت ، پر از تجربه و شکوفایی که فهم انسانیت را خیلی ساده کرده بود همه و همه، پوست ناهید رو شفاف تر ، لبخندش را زیباتر و وجودش را آرام تر ساخته بود و تمام این ها در لغاتش موج می زدند . این صحنه تمام مدت جلوی چشمم بود تاچند ساعت بعد که با بچه های کلاس شکوفایی مثلث وجود ، مشغول تمرین تأتر برای ریتریت پایان ترم بودیم . افشین گفت بچه ها شروع کنید با دست جزء به جزء صورتتون رو لمس کنید سعی کنید در تمام طول تمرین حواستون به تمام اعضای بدنتون و چگونگی تغییرشون در حرکات باشه .این طوری یک بازیگر می تونه در طول اجرای نقشش کاملاٌ آنچه می خواهد را نه فقط با گویشش بلکه با تمام اعضاء و جوارحش به بیننده منتقل کند . تجربه ظهر و بعد از اون تأتر عصر ، دوباره ذهن و دلم رو در تنم یافت . واژه ای که در گفتمان مثلث وجود در طی این 2 سال در اندیشکده ، ادراکات را پایه قدردانیم در این خانه ساخته بود . این جاست که هانا آرنت گفت : " اندیشه می تواند واقعیت را دریابد . اما واقعی بودن آن با سماجت ، خارج از دسترس باقی می ماند "و مجتبی صدریا در کتاب نقدی مدرن بر مدرنیته خود نوشت: "  اندیشه سرنخی به ما نسبت به نحوه و طرزی که وجود داریم نمی دهد . فردیت ما شرط موجودیت ویژه ی ما است و به خودی خود فراتر از این است که در چنگ اندیشه قرار بگیرد . "


URBAN LIFE and POIESIS


The right to the city is like a cry and a demand ; a cry out of exigent demand by those deprived of basic material and legal rights , and a demand  based on an aspiration for the future by those discontented with life as they see around them and perceived as limiting their potentials for growth and creativity . But this right slowly meanders through the surprising detours of nostalgia and tourism , the return to the heart of the traditional city and the call of existent or recently developed centralities  .  Such an aberration  in the  current modern urban life have made GREED as the profit motive, the euphemism which is  producing  growth at the expense of vital fluxes (anarchy players) and stifles creativity  and livability  in human life while the genuine growth is being determined by  extension , enhancement and deeping of the whole which is not a yes no property but a gradual property of matter according to it degree of wholeness , degree of harmony and degree of structural coherence . According to this presumption , livability of urban life is an unfold  structure that cannot be created by Issuing detailed instructions , morality establishment and technic as a means of knowledge presentation whereas  urban life structure is an emergent property of  vital matter that it's livability admit diversity , complexity and tensions between interpretations and ambiguity which are leading us to POIESIS as a dynamic presentation of knowledge rather than technic as a linear narrative one . There fore , the much number of human behavioral actions should be based on poiesis in the soul through the cultivation of virtue and knowledge not technical Imitation that contributing to the homogenization of representations that we can call it subdued brilliance .  

واژه ها و معنا

گاهی وقتی با واژه هایی چون  بزرگ منش ، پر عظمت و ارزشمند روبرو می شوم قلمم از شتابش می کاهد . زمانی که درونمایه فرهنگ و غنای تجربه شده یک فضا زبانی جز در و دیوار فرسوده را نمی یابد . زمانی که تنها بازمانده یک بزرگمرد خاطره ای جز پر مشغلگی پدر را به یاد نمی آورد . زمانی که تجربه و دانش در گذر از دیوار تجدد خود را مقطوع النسل      می کند و تار و پود زندگی تنها در سطرهای کتاب بازنمایی می شود و حتی نه در حاشیه نویسی های آن. چقدر نوشته ، چقدر شعر ، چقدر فیلم و آواز در جستجوی آزادی ، قانون و وطن . اما آیا هست خاطر یک کودک خردسال فهم آزادی در آغوش گرم او ، درک قانون از به شب رسیدن روز  و حس وطن در زیر کرسی تن سوز ؟  

چگونه بنا می تواند تأویل گر زمان ما باشد ؟

ایده اصلی کتاب سرشت نظم پدیده زندگی (The Nature of Order – The phenomenon of life) کریستوفر الکساندر این است که زندگی ساختارمند است و کیفیتیست که به خاطر وجود یک ساختار مشخص در تمامیت پدیده حاصل می گردد و بر پایه این ساختار توصیف کننده آن چیزی است که ما به عنوان کیفیت ساخت مصنوعات درک می کنیم .

گفته می شود که راز و قلب تپنده یک روند زنده ، توسعه ، تقویت و تعمیق در کلیت آن است . بر این اساس یک ساختار بر پایه حفظ تحول خویش می تواند زنده بماند و این موضوع بیانیست از این که ما نمی توانیم با طراحی یک بنا ، ساختار زنده کاملاً آشکار آن را خلق کنیم که آشکارا زندگی خویش را بنمایاند و سپس با انواع مصالح آن را بسازیم . بلکه ساختار یک بنا می بایست در زمان ، خود را آشکار سازد. اما از یک سوی معماری با دلالت ضمنی ، تصویر سازی ذهنی و نمادگرایی بازنمایی می شود که نشان گر حضور عنصر تاریخی ، همچون یادبود و یادگاری به مثابه پیش شرط تجربه حال طراح می باشد . از دیگر سوی ، حیات ساختار یک بنا منوط به حفظ تحول آن در بستر زمان است که دیگر با عنصر یادواره ای تاریخ تعریف    نمی پذیرد بلکه ماجرایی است ذاکر از وقوع یافتن و روی دادن ساختار بنا در قالب دگرگونی های خودنوسازنده و پدید آورنده ساختارهای نوین ارتباطی که می تواند ضامن سیر فرایند مدرنیته آن باشد . بر پایه این دو روند تاریخی که اولی مفهوم ساز شکل ساختار بنا و دیگری معنا بخش آن به عنوان اثری هنری است مسئله ای مرکزی این خواهد بود : چگونه مفاهیم حاصله از خلق اولیه اثر به وسیله طراح می تواند در تلفیق با عناصر فرهنگی ، اجتماعی مناسب در بستر زمان ، تسهیل کننده دگرگونی های ساختاری اثر ، معنا بخشی به آن و شکل گیری مدرنیته اش باشد ؟